هفته ی پیش دوستی تماس گرفته بود برای مشاوره، دل پری داشت، آن قدر که در همان سین سلام بغض امانش نداد و گوشی را قطع کرد، آرام تر که شده بود دوباره تماس گرفت؛ از مشکلات و اخلاق همسرش که می خواست بگوید هر چه دنبال جمله ای مناسب برای توصیف گشت نتوانست جمله ای مناسب بیابد که مختصر و مفید تمام دردها و غصه های خودش و عیب های شوهرش را در بر داشته باشد اما در آخر جمله اش را یافت: " می دونی، چطوری بگم؟ شوهرم بچه ی طلاقه، ما این را نمی دونستیم و بعداً فهمیدیم... ."
حرف هایش که تمام شد، وقتی بعد از راهنمایی های لازم گوشی را گذاشتم به این فکر می کردم که اگر می دانست مشاوراش هم بچه ی طلاق است آن وقت چطور همه ی حرف هایش را در یک جمله جمع می کرد؟!
این ها همه ی حرف هایی ست که پشت سر بچه های طلاق است؛ بچه هایی که بی دلیل محکوم اند! بچه هایی که اولین قضاوت در باره ی آنان قضاوتی منفی است...
همکاری به یکی از پرسش گران راجع به این که با فرزند طلاق ازدواج کنند یا خیر پاسخ داده بود: "در رابطه با بچه های طلاق با بدبینی جلو بروید، بهتر است از این انتخاب صرف نظر کنید! "
چرا ما نمی خواهیم بیاموزیم کمی هم خود فرد را ببینیم، یک زندگی به هزار و یک دلیل ممکن است به جدایی ختم شود و الزاماً فرزند این خانواده دارای مشکل نیست؛ کما این که فرزندانی با داشتن پدر و مادر دارای فساد اخلاقی بارز هستند اما این فساد اخلاقی نادیده گرفته می شود ولی کافی است فرزند طلاق یک نقص اخلاقی کوچک داشته باشد یا حتی نداشته باشد در هر حال محکوم است.
در این سالها این پست خیلی ها را به این وبلاگ هدایت کرد، دوستانی که همه با یک حس مشترک آمدند؛ برای همین پستی نوشتم برای تمام حس های مشترکمان... بخوانیدش؛ کافیست اینجا کلیک کنید
[ سه شنبه 90/1/30 ] [ 12:13 صبح ] [ ساجده ]